سکسکه ام گرفته بود،
گفتم مرا بترسان!
دستانم را رها کرد؛
نفسم بند آمد…
پیراهن آبیاش را که پوشید
مطمئن شدم که بر خلاف همه،
آسمانِ من،
میتواند مردانه روی زمین قدم بردارد ...
هر زنی...
برای لبخند زدن درآینه
باید مردی را داشته باشد که:
با شانه انگشت هایش
گره دلتنگی موهای بلند زن را باز کند
و بگوید:
هرجور که باشی،
زیبایی...
هر روز
بیشتر از دیروز دوستت دارم
گویی در قلبم
بہ روز رسانی مے شوی
خوشبختی یعنی
در خاطر کسی ماندگاری
که لحظه های نبودنت را
با تمام
دنیا معامله نمیکند...
دوستت دارم
به حدی که اگر باشی
برای تمـام لحظه هایت
فرشی از عشـق پهن میکنم
تا تـــو عاشقانه قدم بزنی
و من عاشقانه نگاهت را بدزدم